حديث سلسله الذهب و کرامات امام در نيشابور
امام رضا(ع) در حالي كه در محملي قرار داشتهاند، از وسط شهر نيشابور عبور ميكنند. مردم زيادي كه خبر ورود امام را به نيشابور شنيده بودند، به استقبال امام ميآيند. همان موقع دو نفر از علما و حافظان حديث نبوي، همراه با گروههاي زيادي از اهالي علم و حديث، مهار مركب را ميگيرند و ميگويند: «اي امام بزرگ و اي فرزند امامان بزرگ، تو را به حق پدران پاك و جد بزرگوارتان پيامبر خدا(ص) براي ما سخناني بيان بفرما تا به يادگار نزد ما باشد.»امام دستور توقف مركب را ميدهند و مردم از ديدن چهره امام خيلي خوشحال ميشوند. آنطور كه بعضي از شدت شوق گريه ميكنند و آنهايي كه نزديك ايشان بودهاند، بر مركب امام بوسه ميزنند. بزرگان شهر با صداي بلند از مردم ميخواهند كه سكوت كنند تا حديثي از آن حضرت بشنوند. تا اينكه پس از مدتي مردم ساكت ميشوند و امام رضا(ع) حديث ذيل را كلمه به كلمه از قول پدر گراميشان و از قول اجداد پاكشان به نقل از رسول خدا(ص) و به نقل از جبرائيل از سوي حضرت حق ميفرمايند: «كلمه لا اله الا الله حصار من است. پس هركس آن را بگويد داخل حصار من شده و كسي كه داخل حصار من گردد، ايمن از عذاب من خواهد بود.» سپس امام اضافه ميكند:
« اما اين شروطي دارد و من، خود، از جمله شروط آن هستم. »
اين حديث بيانگر اين است كه از شروط اقرار به كلمه لا اله الا الله، اقرار به امامت آن امام و اطاعت و پذيرش گفتار و رفتار ايشان ميباشد كه از جانب خدا تعيين شده است.
در نهايت امام رضا(ع) در ناحيهاي به نام « بلاش آباد » يا « پلاس آباد » توقف ميكند. آن جا در منزل خانمي به اسم « پسنده » يا « پسنديده » اقامت ميكنند و در كنار همان خانه، يك دانه بادام ميكارند.
بعد از آن ماجرا، يكسال نشده، آن بادام درخت بزرگي ميشود و ميوه ميدهد. مردم هم ميوهها را براي شفاي دردهايشان استفاده ميكردند. كسي كه به چشم درد مبتلا ميشد، از آن بادام روي چشم خود ميگذاشت و شفا ميگرفت. زنهايي كه زايمان آنها سخت بود، از آن بادام ميخوردند. حتي وقتي كه چهارپايان به باد قولنج مبتلا ميشدند، از شاخههاي آن درخت ميبريدند و به شكم حيوان ميكشيدند تا خوب شود.
مدتي گذشت تا اينكه آن درخت خشك شد ولي هركس شاخههاي آن را ميكند يا تنه آن را قطع ميكرد، به بلايي مبتلا ميشد.
حضرت چند روزي در نيشابور ماندند و در يكي از روزها به زيارت آرامگاه امام زاده محمد محروق كه از نوادگان امام سجاد (ع) است، رفتند.
حاكم نيشابوري مينويسد: « حضرت رضا(ع) فرمودند: يكي از خاندان ما اينجا مدفون است، به زيارت ايشان ميرويم.» و آن گاه حضرت به روضه سلطان محمد محروق در «تلاجرد» تشريف بردند و آن روضه مقدسه را زيارت كردند.
يك روز هم حضرت رضا(ع) به حمامي رفتند كه امروز آن را «گرمابه رضا» ميگويند. آب اين حمام از چشمهاي تأمين ميشد. ولي مدتها بود، آب آن چشمه كم شده بود. امام رضا(ع) كسي را بر آن گماشت تا آب چشمه را بيرون آورد. تا آنجايي كه آب چشمه زياد شد. ايشان در آن غسل كردند و در پشت حوض نماز خواندند. مردم هم ميآمدند و براي بركت در آن حوض، غسل ميكردند، نماز ميخواندند، دعا ميكردند و حاجات خود را از خداوند طلب ميكردند.