پنجره طلا
فلز وجودم را حول محور حريم طلايي تو، هشت سفر، سعي مي کنم، طواف دهم تا اين مس بي مقدار به زر ناب بدل گردد.
بالاي « پنجره ي طلا » چون کبوتر مي چرخم و مي گردم. آن قدر خود را به پنجره مي کوبم و بال مي زنم؛ زمزمه ي راز و نيازم را آن قدر بلند مي کنم تا روزي و در سحَر گاهي اذن دهي، وارد شوم.
اي کرامت پروردگار کريم! (1) تو بقيه ي خدا در زمينش مي باشي.
در حريم نوراني تو هر کجا را مي نگرم، از آن طراوت مي بارد. فردوس است و شهد است و جام. سايه ي چناران، گلستان و خورشيد. و اين همه از لطف و غمزه ي تو است. ديدار تو عين خوشبختي ست. غبار قدومت سرمه ي ديدگان کم سوست.
آهو نه از چنگ صياد گريخت و نه از تنگي خوراک، که عطر تو و صفاي تو او را به ديار عدل کشاند. (2)
ماه ها بود صداي حمد و ستايش فضا را عطرآگين نموده بود. حال به تحقيق حقيقتي نوين در راه است. حادثه اي برين در حال تولد است. خشنودي معبود، بهشت است و من هشتمين بهشت را در انتظارم که مايه ي خشنودي خالق است.
سلطان محبت بر ما منت مي گذارد. قدم رنجه مي نمايد. خاک را زينت مي بخشد. حال مقرّ او منظومه اي است که عالَم به گِردش در گردش است.
آفتاب شرق هر صبح بر آمدن را از وي اجازه مي طلبد. خندان مي آيد و در قوسي عظيم بر او تعظيم مي کند و مي رود تا فردا، اما با رويي سرخ؛ حکايت خجلت از کاستي خدمت.
چاوش ندا در مي دهد. مژده دهيد که ميانجي ديگري واسطه ي فيض گرديده تا شفاعت طلبان به طلب پايمردي روند.
تو از ستارگان کوچه ي بالا هستي. همان کوچه ي پر ازدحام که شب هايي نورافشان دارد. مرا نيز به حضور بطلب. اي صداي هر نگاه که در راز و نياز، با سکوت رد و بدل مي شود. سال هاست دلم پيش توست. چشمانم از ديدار تو روشن شده، سوسو مي زند.
رضاي آسماني. پسنديده ي آسمان ها و پسنديده ي تمامي نيکان!
و هر آن چه خدا بخواهد، همان مي شود ... (3)
زير نويس:
1. پس از ولادت امام هشتم (ع)، حضرت موسي بن جعفر (ع) به حضرت نجمه (س)، مادر امام هشتم فرمود: « کرامت پروردگار بر تو گوارا باد. »
2. در « بحار الانوار » آمده: امام کاظم (ع)، در خردسالي امام رضا را در آغوش گرفته بود و مي بوسيد و مي فرمود: چه قدر خوشبو هستي. برتري تو بر ديگران آشکار است.
3. طبق روايات، نقش نگين انگشتر امام رضا (ع) اين بود: ما شاءالله . لا حول و لا قوه الا بالله.