السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)
یا مولا!در سرزمین من تو را غریب می نامند، می دانم که در مهمان نوازی برتو جفا رفت در حالی که خود صاحبخانه بودی...-یا مولا! چگونه تو را غریب بدانم در حالی که تو میزبان من هستی، میزبان غم و غصه هایم، میزبان دلتنگی هایم، میزبان گریه هایم. نه تنها میزبان من که میزبان هزاران قدم و دلی که به شوق دیدارت به سرزمینت رهسپار شدند.-یا مولا! می دانم غربت تو از بدی مهمان نوازی ما بود. ولی اکنون بدان، که من غریب آستان غربت تو هستم و دست توسلم را به سوی_غربت کشیده ی روزگار_ دراز کرده ام، ای امام خوبی ها. حال که غریبانه به آستانت روی آورده ام، دستم را بگیر که تو غریب القربایی ای ضامن آهو. -یا مولای من! با چشمانی قرض گرفته از آهو به آستانت گریانم، به دستان پر مهرت نظاره می کنم، این مهمان متوسل شده ات را دریاب ای ضامن آهو.-یا مولای من! دستانم را برضریحت دخیل کرده ام، و نیازمند جرعه از آب سقاخانه ات هستم که عطر حضور تو را همراه دارد.
-یا مولای من! خوشا به حال کبوتران حرمت که هر ثانیه گرداگرد تو طواف می کنند و از آسمان پاک تو سیراب می شوند. مرا همچون آنان سیراب معرفتت گردان.-یا مولای من! خوشا به حال صدف صحن دل انگیزت که تو را همچون دُرّی در برگرفته، ای جواهر کوه های بسیار دور، نوری از خود نصیب من گردان. -یا مولای من! خوشا به حال سنگ فرش حرمت، خوشا به حال آسمان حرمت، خوشا به حال رواق ها و در و دیوار، که هر لحظه با نور وجود تو نورانی می شوند. -ای خورشید! بتاب. این بار بر من بتاب، و من را به گلدسته ها و مناره های صحن اش برسان تا چنگ زنم بر آستانش، چه بسا که این بار می خواهم صدف این مروارید درخشان باشم.
-ای خورشید عالم تاب دنیای کوچک من، درروزهایی که منسوب به سالروز طلوع تو هستند، مرا از نور وجودت بی بهره مگردان.