دل كندن امام(ع) از مدينه خيلي سخت بود. حتي اگر يك بار در طول زندگيت مسافر سرزمين غريب شده باشي، بايد اين حس را بفهمي؛ مثل يوسف كه از مدينه تا مرو مصر غريبه بود و با آن همه ثروت و جلال و شوكت، دلش ميخواست به كنعان برگردد.
امام رضا(ع) در حالي با مسجد پيامبر خداحافظي ميكرد كه ميدانست بازگشتي ندارد. شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا(ع) به سند خود از محول بجستاني نقل كرده است كه امام رضا(ع) با پيامبر(ص) خداحافظي كرد، اما هر بار به سمت قبر بر ميگشت و صدايش با گريه بلند ميشد. به امام نزديك شدم و به او تبريك گفتم. امام فرمود: من را رها كن! من از جوار جدم محمد صلي الله عليه و آله و سلم بيرون ميشوم و در «غربت» ميميرم. آنچه امروز براي همه ما روشن است. ابتدا و انتهاي سفر امام رضا(ع) است، اما اينكه امام در حد فاصل اين دو نقطه، دقيقاً از چه مسيرهايي عبور كرده، كاملاً مشخص نيست و در آن اختلاف وجود دارد. تعيين خط سير دقيق امام رضا(ع) به واسطه گزارشهاي متعدد و گاه متناقض منابع، دشوار است.
* برای خواندن متن کامل به ادامه مطلب مراجعه نمایید. *
خط سير هجرت امام رضا(ع)
كاروانهايي كه از حجاز به قصد عراق حركت ميكردند، چه از راه مكه و چه از راه مدينه، در منزلي به نام «معدن نقره» به يكديگر ميرسيدند و از آن جا به يكي از دو مقصد بصره يا كوفه روانه ميشدند. بيشتر قرائن و شواهدي كه وجود دارد نشان ميدهد كه امام از طريق مدينه و معدن نقره راهي بصره شده و بعيد به نظر ميرسد كه امام ابتدا به مكه رفته و بعد عازم سفر شده باشد.
يكي از دلايل اين است كه سفر امام عادي و به دلخواه خودشان نبوده است، بلكه تحت الحفظ بوده و طبيعي است كه مأموران مأمون كوتاهترين مسير را انتخاب كرده باشند تا هر چه سريعتر مأموريت خود را به انجام برسانند. بديهي است با وجود راه مستقيم مدينه به بغداد كه 134 فرسنگ بوده، مسيري انتخاب نشده كه مسافت آن 355 فرسنگ بوده است.
دليل ديگري كه مورخان نقل كردهاند، اين است كه در سال 200 ه . ق كه با سفر امام همزمان ميشود، شرايط خاصي بر مكه حاكم بوده است. بين طرفداران مأمورن به فرماندهي رجا بن ابي ضحاك، ورقاء، جلودي و هارون بن مسيب از يك سو و مخالفان خليفه به رهبري محمدبن جعفر، عموي امام رضا(ع) از طرف ديگر جنگ بوده است و مصلحت ايجاد نميكرده كه رجاء بن ابي ضحاك، امام رضا(ع) را وارد شهري كند كه تا ديروز در آن شهر طرف جنگ بوده است.
و سومين دليل اين است كه رجاء بن ابي ضحاك مأمور بود تمام حالات، رفتار و گفتار امام را در طول سفر زير نظر داشته و براي گزارش به مأمون ارائه كند. در سفرنامهاي كه او به خليفه ارائه داد، حتي به جنبههاي روحي و اخلاقي امام رضا(ع) اشاره شده و تا جايي كه ذكرها و دعاهاي امام در نمازها هم از قلم نيفتاده است. به همين دليل بعيد به نظر ميرسد كه امام به مكه رفته باشد و ضحاك آن را در سفرنامه خود نقل نكرده باشد.
با وجود اين دلايل، بعضي از منابع به خصوص تذكرههاي متأخر، نوشتهاند كه امام رضا(ع) همراه با امام جواد(ع) به مكه هم رفتهاند. امام رضا(ع) طواف خانه خدا را انجام ميدهد و در پشت مقام ابراهيم(ع) نماز ميگزارد. حضرت جواد(ع) كه آن زمان كودكي هفت ساله بوده است، بعد از طواف به طرف حجرالاسود ميرود و آنجا به مدت طولاني مينشيند. موفق يكي از ياران امام رضا(ع)، به حضرت جواد(ع) ميگويد: «فدايت شوم! بلند شو تا برويم».
امام جواد(ع) ميگويد: من فعلاً نميخواهم از اينجا بلند شوم تا خداوند چه خواهد!
اين جمله را كه امام جواد(ع) ميگويد، در صورتش يك دنيا غم و اندوه مينشيند. موفق پيش امام رضا(ع) ميرود و جريان نيامدن امام جواد(ع) را به آن حضرت گزارش ميدهد. امام رضا(ع) بلند شده، به حجر اسماعيل ميروند و ميفرمايند: «اي فرزند دلبندم! بلند شو تا برويم». امام جواد(ع) ميگويد: «پدرجان چگونه بلند شوم در حالي كه ديدم شما آنچنان وداعي با خانه خدا كرديد كه گويي ديگر بر نخواهيد گشت». به هر حال امام(ع) در طول مسير از «معدن نقره» گذشته، وارد منطقه قادسيه ميشود. سرزميني كه در عصر خليفه دوم، محل جنگ بزرگ ميان مسلمانان و ايرانيان بود جنگي كه سرانجام به پيروزي مسلمانان انجاميد.
ابي نصر بزنطي ميگويد: «در قادسيه خدمت حضرت رضا(ع) رسيدم، امام به من فرمود: اطاقي براي من اجاره كن كه داراي دو در باشد، تا مراجعه كنندگان بتوانند به راحتي رفت و آمد كنند.»
حضرت رضا(ع) پس از قادسيه به سمت بصره ادامه مسير داد.
جلوگيري از ورود امام به كوفه
ترسهاي مأمون پايان ناپذير بود. ترس حقارت ميآورد و حقارت، دسيسه و انتقام. مأمون در كشيدن نقشههايش تا آنجا پيش رفته بود كه حتي مسير سفر امام را از پيش طراحي كرده بود. او به روشني از شوق شيعيان و علوياني كه در كوفه به سر ميبردند، نسبت به امامشان آگاه بود. به همين خاطر از كاروان امام خواسته بود، بدون اينكه از مناطق شيعهنشين و مراكز قدرت شيعيان عبور كند، با فاصله از آنجا عبور كرده و وارد بصره شود.
برخي نويسندگان مثل يعقوبي و بيهقي، مسير امام را از طرف بغداد به سوي بصره دانستهاند؛ ولي اين احتمال خيلي قابل اعتماد نيست. زيرا عبور امام از قادسيه توسط بيشتر نويسندگان قطعي دانسته شد و با اين فرض و با توجه به شرايط جغرافيايي، بغداد نميتواند در مسير قرار گرفته باشد. ثانياً در نقل بيهقي، از بيعت طاهر ذواليمينين با امام رضا(ع) در هنگام عبور ايشان از بغداد، ذكر شده است كه با توجه به مسأله ولايتعهدي امام در خراسان، درستي اين نقل زير سوال ميرود. حتي برخي محققان، گذر امام از كوفه را نيز نقل كردهاند. سيدمحسن امين عاملي مينويسد:«بعضي روايات نشان ميدهد كه امام علي بن موسي الرضا(ع) و همراهان حضرت، از بصره به كوفه آمدهاند.» و علامه مجلسي نيز رفتن امام به جانب كوفه را عنوان كرده است. اما شايد مقصود از سفر به بصره و كوفه سفر ديگري باشد كه امام قبل از احضار به خراسان داشتهاند.
ورود امام به بصره
بصره شهري است كه به دست مسلمانان ساخته شده، بناي آن قبل از كوفه و در عصر خليفه دوم بوده است. آن طور كه از مدارك گوناگون و متعدد معلوم ميشود، شرايط حاكم بر بصره به نفع مأمون خليفه عباسي بوده، به همين خاطر مأمون، عبور امام از اين شهر را به نفع خود و امري تبليغاتي ميدانسته است.
امام رضا(ع) پس از بصره، از راه خاكي و يا آبي وارد خوزستان شده و چند روزي را هم در اهواز اقامت داشتهاند. آثاري كه عبور امام را از اين شهر تأييد ميكند، مسجدي است كه توسط امام ساخته شده است. ابوهاشم جعفري ميگويد: «هنگامي كه حضرت رضا(ع) وارد اهواز شدند، من در ناحيهاي به نام «آبيدج» بودم. وقتي خدمت امام رسيدم، ديدم مريض هستند. هوا هم به شدت گرم بود. حضرت فرمودند: برايم طبيب بياوريد و بعد از گياهي نام برده و خواص آن را بيان كردند. طبيب گفت: من هيچكس را جز شما نميشناسم كه اسم اين گياه را بداند. شما آن را از كجا ميشناسيد؟ اين گياه در اين فصل پيدا نميشود. امام رضا(ع) پاسخ داد: پس شاخهاي از نيشكر براي من بياوريد.
طبيب گفت: اين درخواست شما خيلي عجيب است. اكنون كه فصل نيشكر نيست. حضرت فرمودند: هم آن گياه و هم نيشكر در همين فصل در همين سرزمين موجود است. شما با ابوهاشم برويد به طرف سرچشمه شاذروان، در آنجا خرم گاهي است و مرد سياه چهرهاي را ميبينيد، از او جاي زمينهاي زراعتي آن گياه و نيشكر را بپرسيد.
ابوهاشم اضافه ميكند: من و طبيب به همان نشاني رفتيم و آن شخص سياه چهره را پيدا كردم و نشاني زمينها را پرسيدم و رفتيم تا مقداري از نيشكر و همان گياه مخصوص چيديم و خدمت آن حضرت برگشتيم. پس آن حضرت حمد خداي تعالي به جاي آوردند. سپس طبيب از من پرسيد اين آقا كيست؟ گفتم: فرزند سرور پيامبران، گفت: آيا از كليدهاي نبوت هم چيزي در دست او هست؟ گفتم: بله، بعضي از آنها را هم كه ديدي! اما او پيامبر نيست.
پرسيد: او وصي پيامبر است؟ گفتم: بله. سخنان ما به گوش مأمور مأمون رسيد و او كه مطمئن بود اگر حضرت در اينجا بمانند، نگاهها متوجه ايشان خواهد بود، دوباره به سفر ادامه داده و از راه رامهرمز به طرف نيشابور رهسپار شدند».
تا اين مرحله از سفر در منابع منعكس شده است. همچنان كه بخش پاياني سفر نيز، يعني از نيشابور تا مرو روشن است، ولي حد فاصل ميان اهواز تا نيشابور چندان معلوم نيست. احتمالهاي مختلفي در مورد مسير امام داده شده است كه عبارتند از:
اهواز ـ فارس ـ اصفهان ـ قم ـ ري ـ سمنان ـ دامغان ـ نيشابور.
اهواز ـ اصفهان ـ عبور از كوهستانها ـ كوه آهوان ـ سمنان ـ نيشابور.
اهواز ـ اصفهان ـ يزد ـ طبس ـ نيشابور.
اهواز ـ فارس ـ كرمان ـ طبس ـ نيشابور.
در اثبات الوصيه نقلهاي ديگري نيز وجود دارد و به طور طبيعي حضرت در ميان راه از منازل و شهرهاي كوچكتري نيز عبور كرده است كه در احتمالات ياد شده، شهرهاي مهم آن نام برده شده است و كمتر نامي از قريهها و محلههاي كوچك است. محدث قمي اين نقل را از راهنما و ساربان كاروان امام، ياد كرده است: «هنگامي كه در همراهي امام(ع) به قريه خود (كرند يا كرمند اصفهان) رسيديم، از حضرت خواستم تا حديثي به خط خويش (به عنوان يادبود) به من مرحمت كند. امام اين حديث را به ارمغان داد: «كن محباً لآل محمد(ص) و ان كنت فاسقاً و محباً لمحبيهم و ان كانوا فاسقين »
دوستدار آل محمد(ص) و خاندان پيامبر باش، اگرچه فاسق باشي و دوست بدار دوستداران آنان را هر چند فاسق باشند. و اينها همه اثراتي است كه امام در گذر از شهرها و روستاها از خودشان بر جاي گذاشتهاند. چه آثار گفتاري مثل حديث بالا و چه آثاري از بناهايي كه كلنگ آن به وسيله امام زده ميشده است و يا آثار ديگر، مثل جاري ساختن چشمه، كاشتن درخت و...
ورود امام به قم
برخي بر اين باورند كه امام رضا(ع) در طول اين سفر از طريق اراك يا از راه اصفهان، به قم هم وارد شدهاند و به منزل شخصي رفتهاند كه اين مكان امروز به مدرسه رضويه يا مأموريه شهرت پيدا كرده. اما بايد در نظر داشت كه مأمون گذر امام را از شهرهاي محل تجمع شيعيان ممنوع كرده بود. به همين خاطر حضور پيدا كردن امام در قم، سند محكم ندارد و از طرف ديگر منابع تاريخي هم آن را تأييد نميكند.
محدث قمي با استناد به نقل سيدبن طاووس مينويسد: «حضرت رضا(ع) بنا به دعوت مأمون از مدينه به بصره آمده و با عبور از نزديكي كوفه از راه بغداد وارد قم گرديد.»
ولي نظريه مشهور اين است كه امام از اصفهان يا نزديكي آن به سوي طبس و نيشابور عزيمت داشته است. ناصر خسرو هم در سفرنامه خود، راه معروف عراق تا خراسان را ـ كه خودش نيز از همان مسير سفر كرده است ـ ضمن نقشهاي كه ضميمه سفرنامهاش است، چنين توصيف ميكند:
اين مسير از بصره آغاز و بعد از گذر از « شاطي عمان »، « ابله »، « عبادان »، « مهروبان »، « ارجان »، « اصفهان »، « كوه مسكيان »، « نايين »، « ده گرمه »، « رباط زبيده »، « چهارده طبس » به نيشابور منتهي ميشود.
ورود امام به نيشابور
همه تاريخنگاران و محدثان ورود امام به نيشابور را تأييد كردهاند. شايد بهتر باشد درباره تاريخچه نيشابور كمي صحبت كنيم. نيشابور شهري است كه در سال 23 هجري قمري، معاصر خليفه دوم توسط ارتش اسلام فتح شد. البته بعضي نيز، فتح آن را رخدادي در سال 31 هجري قمري ميدانند. نويسنده معجم البلدان مينويسد:
« نيشابور شهري بزرگ و داراي فضايل بسياري است. زيرا اين شهر خاستگاه فضلا و مركز علماست و در ميان شهرهايي كه من گردش كردهام، چونان نيشابور نديدهام.»نيشابور شهري است كه در روزگار قديم مركز فرهنگي و علمي بزرگي محسوب ميشد و بزرگاني از نقاط مختلف دور و نزديك در آنجا اقامت داشته و به امور علمي و تحقيقاتي مشغول بودند. همچنين حاكم نيشابوري (متولد 405 هجري قمري) در كتاب تاريخ خود حتي از دانشمندان غيرايراني كه در نيشابور اقامت داشتهاند، نام برده است و در كتابش از بعضي صحابه و تابعيني ياد كرده كه در نيشابور زندگي ميكردند و به نشر معارف دين ميپرداختند.
امام رضا(ع) در سفر به خراسان، وقتي وارد نيشابور ميشود، مورد استقبال مردم قرار ميگيرد. مهمترين و معتبرترين گزارشي كه از توقف حضرت رضا(ع) در نيشابور ضبط شده، روايت عبدالسلام بن صالح، ابوصلت هروي است كه حديث مشهور و معروف سلسلة الذهب را از امام رضا(ع) در نيشابور نقل ميكند.
امام در راه سفر
پس از آن كه امام نيشابور را ترك ميكند، از محلي به نام «عين كملان» در قريه الحمراء عبور ميكند كه اكنون به نام «قدمگاه» شهرت يافته است. در قدمگاه كنوني، بقعهاي وجود دارد كه داخل آن، اثر دو قدم بر روي سنگ سياهي ديده ميشود. اين سنگ در قسمت جنوبي به ديوار نصب شده است. اصل بقعه در سال 1020 هجري قمري و به دستور شاه عباس صفوي ساخته شده است، ولي تاريخچهاي از آن سنگ در دست نيست كه قبل از بناء بقعه، كجا بوده و چگونه به اين مكان منتقل شده است. بعضي معتقدند كه اثر قدم مبارك امام رضا(ع) است ولي اين احتمال هم هست كه به عنوان يادواره سفر امام و قدومش به آن مكان، آن سنگ را تراشيده باشند.نمايش معجزه عشق؛ خاك پا توتياي چشم ميشود و درمان آلام جسم و جان.